کد مطلب:80317 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

منذر بن جارود عبدی











منذر بن جارود از طرف امام علیه السلام حكمران بعضی از شهرهای (فارس) بود به بیت المال مسلمین خیانت كرد و چهار هزار درهم از مال خراج را ربود، امام علیه السلام او را در این نامه نكوهش نموده به نزد خود طلبید و پدرش «جارود» را كه از اصحاب بوده، ستوده است:

[صفحه 200]

«اما بعد، فان صلاح ابیك غرنی منك و ظننت انك تتبع هدیه و تسلك سبیله، فاذا انت فیما رقی الی عنك لا تدع لهواك انقیادا و لا تبقی لاخرتك عتادا تعمر دنیاك بخراب آخرتك و تصل عشیرتك بقطیعه دینك و لئن كان ما بلغنی عنك حقا لجمل اهلك و شسع نعلك خیر منك و من كان بصفتك فلیس باهل ان یسد به ثغر او ینفذ به امر، او یعلی له قدر او یشرك فی امانه، او یومن علی جبایه فاقبل الی حین یصل الیك كتابی هذا، ان شاء الله»[1].

(شایستگی پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوشبینی ساخت و گمان كردم تو هم پیرو هدایت او هستی و از راه او می روی، ناگهان به من خبر دادند كه تو در پیروی از هوا و هوس فروگذار نمی كنی! و برای آخرتت چیزی باقی نگذاشته ای. دنیایت را به ویرانی آخرت آباد می سازی و پیوندنت را با خویشاوندانت به قیمت قطع دینت برقرار می كنی. اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد شتر (باركش) خانواده ات و بند كفشت از تو بهتر است! و كسی كه همچون تو باشد نه شایستگی این را دارد كه حفظ مرزی را به او بسپارند و نه كاری به وسیله ی او اجرا شود، یا قدرش را بالا برند و یا در امانتی شریكش سازند و یا در جمع آوری حقوق بیت المال به او اعتماد كنند به مجرد رسیدن این نامه به سوی من حركت كن انشاءالله).

شریف رضی می گوید: منذربن جارود همان كسی است كه امیرمومنان علیه السلام درباره اش فرمود:

«انه لنظار فی عطفیه مختال فی بردیه تفال فی شراكیه»

(او آدم متكبری است، پی در پی به این طرف و آن طرف می نگرد همچون متكبران گام برمی دارد و مواظب است بر كفشش گرد و غبار ننشیند!).

امام، پدر منذر یعنی «جارود» را كه فردی كاملا صالح و شایسته بود، در این نامه ستوده است وی در سال نهم یا دهم با جمعی از عبدقیس نزد پیامبر آمدند، او مسلمان شد و اسلام او هم بهتر شد و در بصره سكنی گزید و در یكی از جنگهای ناحیه فارس در سال 21 شركت كرد و شهید شد او مردی صالح و وارسته بود كه امام علیه السلام در نامه ای كه به منذر می نویسد اشاره به ایمان و صلاحیت جارود نیز می نماید.

عمر بن خطاب می گوید: اگر نبود اینكه من شنیدم رسول خدا فرمود: این امر (خلافت) جز در قریش نمی باشد، در مورد خلافت «جارود» عدول نمی كردم و شك و تردیدی هم در این امور برای من پیدا نمی شد. «جارود» در میان قومش مورد احترام بود هنگامی كه پیامبر رحلت نمود و گروه زیادی از عرب مرتد شدند او برای قوم خود سخنرانی كرد و گفت: اگر محمد صلی الله علیه و آله و سلم مرده

[صفحه 201]

خدای او نمرده است به دین خود پایبند باشید و اگر در این فتنه ای كه به وجود آمده به كسانی صدمه رسید من دو برابر آن تضمین می كنم، لذا از قبیله عبد قیس كسی مخالفت نكرد.

اما پسرش «منذر» در زمان پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم متولد شد و در جنگ جمل در خدمت علی علیه السلام حضور داشت، پس از آن علی علیه السلام او را فرماندار «اصطخر» نمود سپس وی را از آنجا عزل كرد. بعد از امام علیه السلام عبیدالله ابن زیاد از طرف یزید ابن معاویه او را فرماندار نمود وی در سال 61 هجری از دنیا رفت. منذر در دینش متهم بود و گفته می شود از كارهای بدی كه انجام داد این بود كه فرستاده امام حسین علیه السلام را گرفت و تحویل عبیدالله بن زیاد داد و ابن زیاد او را به دار آویخت امام حسین علیه السلام به وسیله شخصی به نام سلیمان نامه ای به منذر نوشته بود و او را دعوت به یاری خویش نموده بود، اما منذر نه تنها پاسخ مثبت به امام علیه السلام نداد بلكه رسول او را تسلیم چوبه ی دار كرد و دخترش را هم به ابن زیاد داد.[2].

[صفحه 203]


صفحه 200، 201، 203.








    1. نهج البلاغه، نامه ی شماره ی 71.
    2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 18 ص 57.